مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی
این روزها تصمیم دارم بیشتر خودم را بازبینی کنم تا در مسیر زندگی گم و گور نشوم.
یادم هست در دوران دانشجویی در خوابگاه 2 اتاق 219 که با نادر و کریم هم اتاق بودیم یه روز نادر پرسید: آیا امکان دارد این جمع دوست داشتنی ما 3 نفر یک روز به هم بخورد؟ و من جواب دادم : تا وقتی که همین جور مجرد هستیم نه ، اما ممکن است بعد از ازدواج این روابط تغییر کند.
الحمدلله میبینم که اکثر دوستان دوران درس و دانشگاه امروز تشکیل خانواده و زن و فرزند داده اند و هر کدام در این سرزمین یا در یک گوشه ی دیگری از این جهان پهناور روزگار میگذرانند.
اما چیزی که مهم است ماهیت بسیاری از روابط دوران مجردی با حالا چندان تغییر نکرده است اما شکل آن کم و بیش فرق کرده است و این یک روال طبیعی است.
برای من همیشه این عقیده وجود داشته است که زن و همسر، واقعا همسفر زندگی است و خواسته و تصمیم او نیز در انتخاب و گسترش یا کاهش روابط دوران مجردی کاملا تاثیرگذار است . اهمیت دادن به خواسته همسفر نشانه زن ذلیلی نیست بلکه به نظرم نشانه درایت و فرزانگی است.
در چند مورد که برایم پیش آمده ، از مشورت و نظرخواهی همسفرم و طبع بلند و دوراندیش اش متعجب شده ام و دهانم باز مانده است و نتیجه مثبت تصمیمی که بعد از این همفکری حاصل شده است در زندگی کاملا مشهود است و برعکس بدون همفکری و با خودرایی در مواجهه با دوستان چنان کله پا شدم که نگو و نپرس.
علی ایحال، شاید بعضی دوستان مهربان و گرامی از بنده گله مند باشند که چرا رویه و اخلاقم تغییر کرده و مثل سابق نیستم. این را به من حق بدهید که من واقعا حالا با 3 فرزند همسفر هستم و هیچ چیز برایم مهمتر از درک احتیاجات روحی و جسمی و معنوی این عزیزان نیست و تمام مسایل دیگر تنها اولویت شان فرق کرده و یک درجه پایین تر از خانواده خودم قرار گرفته اند. کما اینکه خودم هم از دوستان همین انتظار را دارم که در برابر آنها در درجه دوم و بعد از خانواده و خواسته هایشان قرار بگیرم.
از هر چه بگذریم و به هر جا برسیم، سخن دوست خوشتر است. و امیدوارم در این راه ثابت قدم و استوار به پیش بروم. وقتی مسیر زندگی مشخص شد آنوقت تعیین روابط و تعیین حدود آن هم بهتر مشخص میشود. و این به معنای مطلب آشنایی نیست.