یادداشت ها

صبح بخیر افغانستان

به من میگن فازت چی است؟ مردم غرق در خون تو میگی صبح بخیر،

یک مدت نگفتم: باز میگن فازت چیه؟ کم آوردی و جا زدی؟ ما تنها دلخوشی‌مان همان صبح بخیری تو بود. حالا که ما را عادت دادی، ترک میکنی صبح بخیری گفتنهایت را؟

ولا من هم آدمم، دل دارم، روبات نیستم که قلبم از آهن باشد. یگان وقت افسرده میشوم خا‌ ماخا !!! این خیاصت!! آدمی است.

@ یک روز یکی از دوستای موذی گفت: رضا بچش، چی میکنی این همه اولاد را؟ یک دانه مقصد نامش اولاد باشد بس است.
گفتمش: بچش مه که استم باغبان استم. در باغ خوب است چند قسم میوه باشد. تنها انگور هم که باشد چندین رقم دارد، کلک آروس و حسینی و یاقوتی و اوغان کش و شرابی و دانه دار و بی‌دانه.
در باغ زندگی هم رنگ رنگ گلها داشته باشه آدم، خوب است.
آدمی که توت خَسَک نیست که تنها سایه داشته باشد و حاصل نه.
حاصل زندگی، حاصل درخت وجود، اولادایش است.
بوته‌ای که می‌میرد، بار و دانه ای دارد.
بوته‌ی بدی حتما، میوه‌ی بدی دارد.
خوشبحال آنکس که، بذرِ خوب می‌کارد.

به حال و روز این روزهای وطن، غمگینم، بهار نیست به باغی که باغبانش نیست. هر زندگی، هر کار و بار، هر اداره، هر سرزمین، یک باغبان با اراده و دلسوز و عاشق کار دارد. ❤

مهربانی (نظر شما)