برداشت ها

صبح بخیر افغانستان

 

مراسم بهاری اعلام محصولات جدید اپل برگزار شد. چیزهای جالب و دخترکُش (سکسی) تولید کردند. رنگاوارنگ.

◇ یادم آمد پدرم یک ساعت سنگین و گِرَنگ دارد، به نام سیکو ۵، خودش میگفت قبل از عروسی با مادرت این ساعت را خریده بودم. صفحه سفید، شَوبین دار، اتومات، که اگر چند وقتی دست نکنی، خواب میماند. خاصیت این ساعتها این است که هر چند وقت یکبار باید تکان بخورد تا موتور ساعت، انرژی لازم را داشته باشد. از نظر او، وقتی یک مال را میخری، باید برای یک عمر کار کند، تکنولوژیک ترین دارایی دنیایی او همین ساعت سیکو ۵ است، دارایی اخروی‌اش هم یک تسبیح شاه‌مقصود بود که چشم یکی از کاکاهای کلانم را گرفته بوده و به او تحفه داده. با تمام استطاعت مالی، به حج هم عقیده‌ای ندارد، یک شعر جالب میخواند که: حاجیان رفتند مکه، افتخار آورده‌اند برده‌اند چای سیاه، دیگ بخار آورده‌اند و آنرا یک نمونه کامل تجارت می‌داند که دیانتی در آن نیست. به نظر او مالداری و دهقانی و در کنارش طبابت، شریف ترین شغل دنیاست. کاری که شکم مردم را سیر نکند، یا دردشان را تسکین ندهد و برعکس موجب رنج آنها شود، کار نیست. دیگه کارها همگی به نوعی خاک در چشم مردم زدن است.

○ یکبار در سالهای ۲۰۰۰ که تب کمپیوتر و DOS و Windows بالا رفته بود، تصمیم به ایجاد یک آموزشگاه کمپیوتر گرفتیم. طرح و پلان و برنامه را برایش تشریح کردم تا سرمایه گزاری کند همرایم، بعد از پرزنتیشن!!!، سرش را خاراند و گفت بچم این کارها کار نیست، بیا مثل مرد یک زمین بگیر و شبید و گشنیز و پالک کشت میکنیم، در سه ماه حاصل کار مشخص میشه، خلاصه طرح آموزشگاه کمپیوتر مقبول نیافتاد و رضایت کتبی مرا گرفت که ۲ هکتار زمین را پالک و شبید و گشنیز بکاریم، فردای آن شب خبر شدم که رفته ۱۲ هکتار زمین گرفته، تا فردا شب، یک موتور سیکل خورجین دار هم برایم گرفته تا در بیابان بهتر مانور بدهم. آنسال را واقعا خوب برداشت کردیم، پدرم هنوز که هنوز است، کار مرا کار نمیداند، فکر میکرد من در کابل کمپیوتر میخرم و میفروشم، وقتی دید خبری از خرید و فروش کمپیوتر نیست و تنها طراحی و دیزاین وب سایت و ارائه خدمات گوگل است، یک آه کشید و گفت، پیسه رضا هم چندان حلال نیست، هوش کده باشی پیسه را سر دسترخوان نیاری. ببر خرج خودت کن.

♡ گاهی واقعا فکر میکنم خرید و فروش و تجارت و خدمات و مشاوره، مخصوصا در دنیای آنلاین و مجازی، چقدر پیچیده و مغلق میشود و تصمیم گیری سخت میگردد. اما وقتی به آسمان آبی بالای سرم نگاه میکنم و خواسته های خود از این زندگی را در نظر می‌آورم، تصمیم هایم مهربان‌تر و دوست داشتنی تر میشود، به نظرم، تصمیمهای کوچک را باید عاقلانه گرفت و تصمیمهای بزرگ زندگی را عاشقانه. تصمیم را هم همچون یار و دلدار و زن و فرزند، باید هر شب محکم در آغوش بگیریم. محکم محکم. بعضی تصمیم‌ها برای یک روز و دو روز نیست، برای یک عمر است، شبیه ساعت سیکو ۵ پدرم که هنوز هم که هنوز است مُد خودش را دارد و بهتر از ساعت های اپل و سامسونگ کار میکند و احتیاجی به برق و باتری هم نیست.

♧ امروز هم روز زمین است، یک جمله از استاد گیاهشناسی خود بگوییم که میگفت: ما زمین را از پدران خود به ارث نبرده‌ایم، ما آنرا از فرزندان خود قرض گرفتیم و باید امانتدار خوبی باشیم. دیدن این ویدیو از گوگل را هم توصیه میکنم:  همیشه کَیف‌تان، کوک باشد. دوستتان دارم.

 

مهربانی (نظر شما)