برداشت ها

دنیای دوّار و گنگ و مُبهم

⏸️ من بارها و بارها فکر کرده‌ام که در انفجار وحشتناک چهار راهی زنبق مُرده‌ام.
و این زندگی یک موهبت و لطف اضافه است که نصیبم شده است.
تنها و تنها، این احساس مرا رو به جلو می‌برد، و به آینده امیدوارم می‌کند.
یک زندگی آمیخته با مرگ، برآمده از مرگ و فرصت نوش کردن یک چیز شیرین بعد از سرکشیدن جام زهر.
من تکه تکه‌های سرخ و خون آلودِ وجودم را از میدان دهمزنگ جمع کردم و پینه و پَترَه کرده و خودِ بیخودی از خودم ساختم.
من از گذشته چیزی نمیخواهم، از آینده هم انتظاری ندارم.
من در این دنیای دوّار و گنگ و مُبهم، همیشه خودم را بر صفر تقسیم میکنم و در هپروت و معلق و بی وزنی ، به انتهای بی‌نهایت میرسم. جایی که حتی خط‌های موازی هم از ادامه دادن خسته می‌شوند و به هم برخورد می‌کنند.
من حالتی دارم که می‌توانم بدون هیچ احساسی، در لحظه‌ی حال نفس بکشم و با اینکه چشمهایم ضعیف است، اما با تمام وجود، گذر و عبور لحظه‌ها از چاراطرافم را با پوست و گوشتم درک کنم.
🔶 یک جعبه ابزار عالی را در بازار دیدم. از شیطنت و شوق، خوابم نمی‌برد.
ور رفتن با این ابزارها، حالم را خوب می‌کند. خیلی خوش دست‌اند.

مهربانی (نظر شما)